یکشنبه دهم آذر ۱۳۹۸ - 13:3 - مهدی قصری -
                        
                    
                    
امام مهدی(عج) در آینه شعر فارسی
199
با غزل های سبز
| تو می آیی و دست های مرا | پر از عطریاس و سحر می کنی | 
| تو می آیی و لحظه های مرا | از احساس گل تازه تر می کنی | 
| تو می آیی و چشم های مرا | برای شکفتن خبر می کنی | 
| اگر خسته باشم از این انتظار | به این خسته آخر نظر می کنی | 
| تو می آیی و با غزل های سبز | بهار جوان را صدا می زنی | 
| به «انسانیت» بال و پر می دهی | به زخم «حقیقت» دوا می زنی | 
| تو می آیی و مرهم آشتی | به سرتاسر کینه ها می زنی | 
| تو می آیی و با طلوعی لطیف | چه نقشی به آینه ها می زنی! | 
نسیرین صمصامی
پیرهن صبر
| طعنه از دشمنت ای دوست شنیدن تا کی؟ | به بدن پیرهن صبر دریدن تا کی؟ | 
| پیش رو بودن و روی تو ندیدن تا کی؟ | بار هجران تو بردوش کشیدن تا کی؟ | 
غلام رضا سازگار (میثم)
بهار سبز نورانی
| بهارسبزِ نورانی نگاهم می کنی امشب | امید روح انسانی، نگاهم می کنی امشب | 
| من آن مجموعه عشقم پریشان حال و دل خسته | که رفته رو به ویرانی، نگاهم می کنی امشب | 
| مرا از میکده سهمی نمانده غیر آه و غم | در این وقت پریشانی، نگاهم می کنی امشب | 
| دو چشمم اشک می بارد هوای دیدنت دارد | زچشمم گرچه پنهانی، نگاهم می کنی امشب | 
| نگاهم کن عطش سوزم دلم را بر تو می بندم | تو ای شوق مسلمانی نگاهم می کنی امشب | 
| من از شوق لقایت تا ابد، با شور می خوانم | که ای دلدار پایانی، نگاهم می کنی امشب | 
مهدی طهماسبی دزکی
عصر آدینه
| بگذار بگویمت دلم غم دارد | یک عالمه اشک و آه و ماتم دارد | 
| عجّل بظهو |